سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جانم فدای امام خامنه ای

خلبان
خداوند، جوان توبه کار را دوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خلبان
محمد امین
سلام. دو سال و نه ماه داشتم که این وبلاگ افتتاح شد. حرف هایم را می گفتم و خانواده برایم می نوشتند. همه کارهای وبلاگ و جواب نظرات با حضور و نظر خودم انجام می شد. من متولد دی ماه 1382 هستم و در سال تحصیلی 90-89 وارد دبستان شدم، سال چهارم دبستان را به صورت جهشی خواندم و در سال تحصیلی 96-95 به کلاس هشتم رفته ام. در این وبلاگ از هواپیماها، مدرسه، نظرات سیاسی خودم و خیلی چیزهای دیگر خواهم نوشت.
امروز جمعه 103/1/10
اخبار برگزیده ایران و جهان
فرهنگ لغت

 

عکسی که به بحث گذاشته شد

وقتی عکس بالا را در پیام رسان قرار دادیم [لینک] و از دوستان خواستیم شرح ماجرا را حدس بزنند، نظرات جالب و مختلفی رسید که هیچ کدام درست نبود. ماجرا به آن پیچیدگی که دوستان گمان می‌کردند نیست. زمستان 1386 و برف و سرمای آن را همه به یاد دارند. محمد امین 4 ساله با علاقه فراوانی که به برف و برف بازی داشت (و البته دارد)، اجازه گرفته بود که برای بازی به کوچه برود و یکی از اعضای خانواده نیز برای گرفتن عکس خود را به محمد امین رساند. در آن هنگام برف و باد و سرما در حد کولاک جریان داشت. در آن اثنی یک آمبولانس که برای انتقال یک خانم به بیمارستان به محل آمده بود، به دلیل اینکه زنجیر چرخ نداشت و در فاصله‌ای کوتاه، برف قابل توجهی باریده بود و به دلیل کولاک و سرما سطح زمین بسیار لغزنده شده بود، در برف گیر کرده بود. از آنجا که خانمی که توسط آمبولانس حمل می‌شد نزدیک وضع حمل بود و شرایط بسیار حساس شده بود، چند تن از اهالی محل برای رفع مشکل آمبولانس تلاش می‌کردند. محمد امین نیز به بازی و تماشا مشغول بود و کوچک‌ترین مشکلی نداشت. دقایقی بعد محمد امین از مادرش خواست که از منزل بیرون بیاید و با هم گشتی در کوچه و خیابان بزنند. وقتی به خیابان نزدیک محل سکونت رسیدند، محمد امین شروع به سینه خیز رفتن در برف کرد و مادر از ترس سرماخوردگی او را بغل کرد و محمد امین که خسته و سردش شده بود مقاومتی نشان نداد. به همین سادگی! دعا بفرمایید.

برف و آمبولانس
آمبولانس که یک خانم حامله را حمل می‌کند در برف گیر کرده است.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
راننده آمبولانس و اهالی محل در تلاش هستند و محمد امین در حال بازی است.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
راننده آمبولانس و اهالی محل در تلاش هستند و محمد امین در حال بازی است.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
شرایط تغییری نکرده اما حالت محمد امین در حال بازیگوشی آدمی را به اشتباه می‌اندازد.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
محمد امین متوجه نیست که چه خطری در میان است.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
در این لحظه محمد امین از نگاه خود توصیه هایی میکند. کم کم نگران شده است ولی نگرانی اش لحظه ای است.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
توصیه های محمد امین با در مسیر قرار گرفتن آمبولانس هم زمان میشود و او گمان میکند نظراتش مهم بوده است.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
کمی شن و ماسه برای مسیر آمبولانس تهیه میشود. فرسایش زمان دوباره محمد امین را به برف نزدیک میکند.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
شاید در این عکس برف و کولاک مشهودتر باشد.

آمبولانس، خانم حامله و محمد امین بازیگوش
بدون شرح

مادر محمد امین، محمد امین و خیابان برفی
مادر محمد امین، محمدامین، خیابان برفی و چند عابر در بک گراند

محمد امین و برف
اگر پایین تصویر سمت راست را نگاه کنید، میتوانید حدس بزنید که چگونه فاصله زیادی را به این صورت در برف حرکت کرده است.

مادر، محمد امین و برف و سرما
مادر محمد امین را بغل می‌کند تا از سرماخوردگی خلبان جلوگیری کند. محمد امین مشکلی ندارد، ولی این عکس نیز غلط انداز است.


  + چهارشنبه 89/10/29 - 7:40 عصر - نویسنده: محمد امین
 
فهرست یادداشت های این وبلاگ
 
به نام خداوند جان و خرد
آخرین یادداشت ها
دوستان
کلید واژه ها
لوگو
خلبان
خبرنامۀ وبلاگ