کروبی شیخ منافقینه موسوی هم رئیس منافقینه من بعضی وقتا اداشونو در میارم. من به مادر گفتم عکس های خنده دار اونا رو آماده کنه ببرم راه پیمایی 22 بهمن. اون قدر مردم می خواستند وایسیم عکس بگیرند که مادر خسته شد زنگ زد به دایی. نصف بقیه راهو با دایی رفتم. کاشکی از اون عکس زیاد داشتیم به همه می دادیم. مردم همه از موسوی و کروبی بدشون میاد. همه میگفتن دیگه ندارید؟ یا میگفتن از کجا گرفتید؟ من میگفتم خودمون درست کردیم.
ما خیلی زود رفتیم هنوز راه پیمایی شروع نشده. اون کاغذ سفیده رو هم مادر چسبونده به دکه اتوبوسرانی.
ایرانی ام، اهل دلم، بسیجی ام، فدایی ولایتم، به سرزمینم عشق می ورزم.
من نمیدونم اینا کی اند اما مادر میدونه.
اینا هم همینطور.
اون قدر دیر راه افتادند که من حوصلم سررفته بود.
داره شروع میشه.
...
...
روی جدول وسط خیابون وایسادم. یکم ترسیدم بیفتم، اخمام تو همه
...
رسیدیم حرم. من لب حوض وایسادم. اون قدر مردم وسط راه نگهمون داشتند عکس بگیریم که دیر رسیدیم. الان راه پیمایی تموم شده مردم دارن وضو میگیرن برای نماز ظهر.
فکر کردید وایسادم خودمون عکس بگیریم؟ مردم ولمون نمیکنن.
حالا صلوات بفرستید.